درگذر عشق
ما آمده ایم تاازدل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان
گنجشک به خدا گفت لانه کوچکی داشتم ارامگاه خستگیم سرپناه بی کسیم ، توفان تو ان را از من گرفت . مگرکجای دنیای تو را گرفته بود؟ خدا گفت ماری در راه لانه ات بود، باد را گفتم لانه ات را واژگون کند انگاه تو از کمین مار پرگشودی !!! چه بسیار بلاها از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی.

نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, ساعت
10:43 توسط محمدرضوي| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |